راهنمای داستان و دنیای مجموعه بازیهای Metal Gear Solid (قسمت اول)
متالگیر سالید را به جرات میتوان از برترین مجموعه بازیهای تاریخ به شمار آورد. بازیهای این سری، نسخه به نسخه همراه با تکنولوژی روز پیشرفت کردند و بهتر شدند و جدا از این که همواره در حفظ طرفداران قبلی موفق هستند، دائما بر تعداد مخاطبان خود نیز میافزایند. همانطور که نمایش خیرهکنندهی The Witcher 3 بسیاری از کسانی که تا به حال دنیایش را نمیشناختند را به خود جذب کرد، Metal Gear Solid 5: Phantom Pain این روزها کاری را شبیه به آن انجام میدهد. وجه شباهت دیگر این دو اثر نیز در پیچیدگیهای بسیار داستان دنیایشان است. همانطور که برای داشتن یک تجربهی خارقالعاده با گرالت هیولاکش، نیاز به شناخت آثار قبلی مجموعه و معرفی شخصیتهای مهم و نگاهی به این دنیای جادوگری است، تجربهی قسمت پنجم متال گیر سالید هم بدون دانستن ماجراهای قبلی و خیلی اطلاعات دیگر از لذت بازی کردنتان میکاهد.
سالی که داستان بازی در آن جریان دارد | سال عرضه | بازیهای سری متالگیر به ترتیب داستانی |
۱۹۶۴ | ۲۰۰۴ | Metal Gear Solid 3: Snake Eater |
۱۹۷۰ | ۲۰۰۶ | Metal Gear Solid: Portable Ops |
۱۹۷۴ | ۲۰۱۰ | Metal Gear Solid: Peace Walker |
۱۹۷۵ | ۲۰۱۴ | Metal Gear Solid V: Ground Zeroes |
۱۹۸۴ | ۲۰۱۵ | Metal Gear Solid V: The Phantom Pain |
۱۹۹۵ | ۱۹۸۷ | Metal Gear |
۱۹۹۹ | ۱۹۹۰ | Metal Gear 2:Solid Snake |
۲۰۰۵ | ۲۰۰۴ | Metal Gear Solid: Twin Snake |
۲۰۰۷/۹ | ۲۰۰۱ | Metal Gear Solid 2: Sons Of Liberty |
۲۰۱۴ | ۲۰۰۸ | Metal Gear Solid 4: Guns Of Patriots |
۲۰۱۶/۱۸ | ۲۰۱۳ | Metal Gear Rising: Revengeance |

هیدئو کوجیما

هیدئو کوجیما را میتوان از برترین بازیسازان قرن به شمار آورد. شخصی که در سال ۱۹۶۳ در توکیو به دنیا آمد و در طول زندگی خود فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه کرد. او در خانوادهای به دنیا آمد که دائما در حال مهاجرت و جابهجایی بودند و هرگز به او بهای زیادی نمیدادند. از همان سنین کودکی برنامههای تلویزیونی و فیلمها و انیمیشنها تبدیل به سرگرمیهای او شدند. کوجیما از همان کودکی عاشق سینما بود و آرزویی بزرگتر از تبدیل شدن به یک فیلمساز بزرگ نداشت. او چند بار اقدام به ساخت فیلمهای کوتاه کرد اما زمانی که خواست به طور جدی وارد این عرصه شود، به دلیل نداشتن هیچگونه امکانات و هیچ بودجهی مالی پا پس کشید. میل و علاقهی کوجیما به داستانسرایی و تصویرسازیهای سینمایی هرگز از بین نرفت و او اولین کتاب خود را در ۴۰۰ صفحه به نگارش در آورد.
پس از مدتی هیدئو کوجیما با «ماریو» و دنیای بازیهای رایانهای آشنا شد و کورکورانه تصمیم به ساخت رویاهایش در این دنیا گرفت. او رشتهی بازاریابی را برگزیده بود و به همین دلیل پس از ورود ناگهانیاش به کونامی هم موفق به کار در جایی که میخواست نشد. اما این هم مانع او نشد و وی پس از تلاشهای بسیار اولین پروژهی خود را با نام «آخرین دنیا» به کونامی ارائه کرد. این پروژه اصلا به مزاق مدیران کونامی خوش نیامد و در همان وهلهی اول لغو شد. اینها پایان ماجراهای کوجیما برای تبدیل شدن به یک اسطوره نبود و او با کمک گرفتن از ذهن داستاننویس و خلاق خود در سال ۱۹۸۷ بازی Metal Gear را خلق کرد. متالگیر در آن روزها اولین بازی سبک مخفیکاری جهان به حساب می آمد و با در نظر گرفتن تکنولوژی حاضر در آن زمان، تجربهای خارقالعاده بود. نکتهی مثبت و متفاوت این پروژه که در هیچکدام از بازیهای آن روزگار دیده نمیشد، داستانی بود که این بازی با خود یدک میکشید. از دیالوگهایی که آن زمان فقط بر روی صفحه نوشته میشد، جملاتی باقی مانده که حتی در بعضی از برترین داستانهای تاریخ دیده نمیشود.
کوجیما بارها خواست که برای همیشه دنیای متالگیر را ترک کند، چرا که دوست داشت بیش از اینها در دنیای گیم قلم بزند و سمت و سوی داستانهایش را به مکانهای دیگری هم ببرد. زمانی که در سال ۲۰۰۸ بازی Metal Gear Solid 4: Guns Of Patriots منتشر شد و آن نمایش بینظیر را به مخاطبان هدیه کرد، دیگر کسی انتظار متالگیر دیگری نداشت. پایان عجیب و غریب، خاص و متفاوت این نسخه، تقریبا احتمال عرضهی هر بازی دیگری از این مجموعه را از بین برد. نه این که کسی این عقیده را داشته باشد که دیگر متالگیر چیزی برای روایت ندارد، بلکه همگان فکر میکردند کوجیما قطعا همینجا مجموعه را در اوج به پایان میرساند. عرضهی Peace Walker در سال ۲۰۱۰، این فرضیهها را از بین برد اما داستانش به طوری نبود که کسی انتظار دیوانهوار نسخهی بعدی را بکشد. پس از روزها و مدتها مخفیکاریهای کوجیمایی! قسمت پنجم متال گیر سالید معرفی شد و بخش اول با نام Ground Zeroes که میشود در کمتر از ۷۰ دقیقه به اتمام رساند، در سال ۲۰۱۴ عرضه شد تا عطش طرفداران برای نسخهی بعدی که به عقیدهی کوجیما بزرگترین نسخهی این سری است را افزایش دهد و هماکنون چند روز بیشتر تا پایان یافتن حماسه باقی نمانده است. نمیدانم باید این سخن را باور کرد یا نه، اما کوجیما گفته این آخرین متالگیری است که میسازد.
[section label=”دنیای متال گیر” anchor=”MGS Characters and world”]
ویژگیهای دنیایِ داستانی متالگیر
اسنیکها
یکی از بزرگترین سوالاتی که همواره دغدغهی زیادی برای کسانی که این سری را نمیشناسند ایجاد کرده این است که این اسنیکها چه تفاوتی با هم دارند؟ چرا در عین تفاوت همه از نامی مشترک بهره میبرند و از همه مهمتر در این نسخه ما با کدامشان طرف هستیم؟ پس در ابتدا برای پاسخ به این سوال، هر چهار اسنیک را به صورت کلی معرفی میکنیم.
بیگباس( Big Boss): بیگباس در سال ۱۹۳۵ متولد شده است. وی پدر سه اسنیک دیگر( Solid Snake ، Liquid Snake و Solidus Snake) است که در ادامه به معرفی آنان نیز میپردازیم. هر سهی آنها با روشلقاح مصنوعی به دنیا آمدهاند. او در پنج نسخهی اول این سری از نظر داستانی( به لیست بالا مراجعه شود) شخصیت اصلی و قابل کنترل بازی است. هیچکس نام اصلی و حقیقی بیگباس را نمیداند اما میدانیم که در طول بازیهای مختلف این مجموعه تا به حال با نامهای «جان» و »جک» خطاب شده است. او القاب بسیاری دارد که از میان آنها میتوان به , Vic Boss ،Punished Snake, ،Venom Snake ،,Naked Snake و از همه مهمتر بیگباس اشاره کرد.

چشم راست اسنیک کور است چرا که وی طی اتفاقاتی در متالگیر سالید ۳ توسط آسلات( او را هم در ادامه معرفی میکنم) چشمش را از دست داده است. اسنیک به خاطر تنفر نسبت به سیاستهای دولتی، دست به ساخت یک ارتش شخصی و فوقالعاده بزرگ میزند که رهبری آن کاملا بر عهدهی خودش است. در طی اتفاقاتی که در Ground Zeroes رخ میدهد( که مروری کلی بر آنها نیز خواهیم داشت) تمام نقشهها و خواستههای اسنیک نابود میشود و او در Phantom Pain پس از ۹ سال در کما بودن برای انتقامی خونین باز میگردد.
زمانی که بیگباس در کما به سر میبرد، زیرو( در ادامه او را معرفی میکنیم) اقدام به ساخت کلونهایی از روی ژنهای بیگباس کرد. علت این کار این بود که بیگباس پیشتر به خاطر قرار گرفتن در برابر تشعشعات هستهای، عقیم شده بود و اگر میمرد، آنها دیگر هیچ ابرسربازی مانند آن نداشتند. هدف زیرو این بود که این ژنها را در رحم زنی جای دهد و باعث به دنیا آمدن فرزندانی با تواناییهای شبیه بیگباس شود. ژنهای اسنیک در بدن دو زن مختلف قرار گرفت و اولین فرزند وی با نام سالیدوس اسنیک، در سال ۱۹۷۱ متولد شد. متاسفانه یا خوشبختانه هیچکس نمیداند که مادر وی چه کسی است اما میدانیم که از بین سه فرزند بیگباس، وی بیشترین شباهت را از هر جهت به او دارد. در سال ۱۹۷۲، سالید اسنیک و لیکوئید اسنیک که حاصل قرار گرفتن ژنهای بیگباس در رحم زنی به نام ایوا بودند متولد شدند. جالب است بدانید که از بین این سه فرزند، سالید اسنیک کمترین شباهت به بیگباس را دارد.
لیکوئید اسنیک( Liquid Snake): لیکوئید اسنیک در سال ۱۹۷۲ متولد شده است. او برادر دوقلوی سالید اسنیک است. او دشمن خونی سالید نیز به شمار میرود. او در متالگیر سالید حضور مستقیم دارد اما قابل کنترل نیست. وی در دو بازی دیگر یعنی MGS2: Sons of Liberty و MGS4: GOTP نیز حضور دارد و چند بار اسنیک را تهدید میکند. به احتمال زیاد او را در Phantom Pain نیز ملاقات میکنیم.
سالیدوس اسنیک( Solidus Snake): او در سال ۱۹۷۱ به دنیا آمده است. وی با نام تقلبی «جرج سیرز» در سال ۲۰۰۵ رییس جمهور آمریکا میشود. او تمام عمرش در پی آزادی مطلق است، هرچند هرگز آنطور که میخواهد به آن دست نمییابد. او دشمن «رِیدِن» و سالید اسنیک است و تا به حال فقط در MGS 2: Sond of Liberty حضور داشته است.

متالگیر چیست؟
بدون شک، یکی از سوالاتی که ذهن مخاطبان را به خود مشغول میکند، این است که متالگیر چیست؟ متالگیر به روباتهایی گفته میشود که از دو پای مکانیکی بهره میبرند. این روباتها قادر به حمل و شلیک موشکهای اتمی هستند و مدلهای مختلف و متمایزی از آنها وجود دارد.
شخصیتها
همانند دیگر بخشهای این داستان،زمانی که قرار بر معرفی شخصیتهای این مجموعه باشد فقط یک راه برای جلوگیری از گمگشتگی ذهن مخاطب وجود دارد. ما فقط شخصیتهایی را معرفی میکنیم که ۱- در داستان پنج نسخهی اول از نظر داستانی نقش داشته باشد و ۲- شخصیتهایی پر رنگ و تاثیرگذار به شمار روند. این را هم نباید فراموش کنیم که برخی از این شخصیتها را به صورت کامل میشناسیم اما بعضی از آنها قرار است برای اولینبار در فانتومپین حضور یابند و به همین دلیل اطلاعات زیادی در رابطه با آنها نداریم.
شخصیتهای شناخته شده
کازوهیرا میلر: همانطور که از اسم او پیدا است، یک دورگهی ژاپنی-آمریکایی است. مادرش ژاپنی و پدرش یک فرد آمریکایی است. او در سال ۱۹۴۶ در ژاپن متولد شده است و همانجا در یک ارتش خصوصی تعالیم نظامی میبیند. پس از مدتی کاز به ارتش خصوصی بیگباس که با نام اختصاری MSF شناخته میشود پیوسته و بسیاری از امور را در دست میگیرد. کازوهیرا میلر، تنها دوستی است که اسنیک پس از جدایی از «فاکس» دارد و از زمان وقایع بازی Metal Gear Solid: Peace Walker کمکهای زیادی به اسنیک کرده است. در این نسخه، یعنی Phantom Pain او بیشتر از همیشه در طول بازی حضور دارد، البته اینبار دیگر یک سرباز کارکشتهی سفت و محکم نیست و تبدیل به فردی شده که بدون عصا حرکت هم نمیتواند بکند. وی یک دست و پای خود را در دوران زندانی بودنش در افغانستان از دست داده و این موضوع تاثیرات بسیاری بر روح او گذاشته است.
[caption id="attachment_57003" align="aligncenter" width="600"] کازوهیرا میلر
باس:
باس در سال ۱۹۲۲ به دنیا آمده است. وی فرزند یکی از مقامات بلندمرتبهی گروه فلاسفه است. پدر او مهمترین رازهای این گروه را با وی در میان میگذارد و همین سبب مرگش میشود. باس در سال ۱۹۴۱ وقتی که به عنوان مشاور به نیروی هوایی ویژهی بریتانیا دعوت میشود، زیرو را ملاقات میکند. باس در طول زندگیاش، ماموریتهای تکنفره و جنگهای شلوغی را با موفقیت پشت سر گذاشته است و آنقدر ماهر است که چندین و چند فن مبارزه را از خودش ابداع کرده است. او به ماموریتهای آدمربایی بسیاری رفته و به همین دلیل در مخفیکاری نیز استاد است. باس در زمانی یک یگان ویژه با نام کبرا میسازد و با آن ماموریتهای بسیاری را به سرانجام میرساند. باس تجربههای بسیاری در زندگی خود داشته که یکی از آنها سفر به فضا بوده است! زمانی که روسیه موفق به فرستادن چندین و چند ماهواره به فضا میشود، آمریکا از ترس عقب ماندن از آنها تصمیم میگیرد که اولین کشوری باشد که یک انسان را به فضا میفرستد. مشکل آمریکاییها این است که سفینههایشان مقاومتی در برابر اشعههای مختلف ندارند و به همین دلیل اگر یک انسان با این سفینهها به فضا رود، قطعا میمیرد. آنها به این دلیل باس را برای این ماموریت انتخاب میکنند که او قبلتر در برابر تشعشعات هستهای قرار گرفته و جان سالم به در برده بود. باس به این سفر میرود و به طرز معجزهآسایی نجات پیدا میکند. او در زندگیاش همه کار را فقط به خاطر کشورش انجام میداد و یک میهنپرست واقعی به شمار میرفت. او در زمانی با اسنیک آشنا میشود و به این دلیل که وی را فردی شبیه به خود میبیند به او تمام آنچه میداند را آموزش میدهد. رابطهی بین او و اسنیک مشخصا چیزی فراتر از استاد و شاگرد است و این دو نسبت به هم عاطفه نیز دارند. پس از مدتها همراهی با اسنیک، باس به دستور رییس جمهور وقت، راهی یک ماموریت سری و ویژه میشود و بدون گفتن حتی یک کلمه اسنیک را تنها میگذارد. ملاقات باس و اسنیک پس از چند سال در نقطهی آغازین MGS3: SE روی میدهد.
[caption id="attachment_57004" align="aligncenter" width="610"] The Boss
آسلات: آسلات فرزند استاد اسنیک یعنی The Boss است. ( بگذارید همینجا بخشی از ماجرای اولین قسمت این داستان را تعریف کنم. در طی اتفاقاتی که بین دو کشور روسیه و آمریکا میافتد، استاد اسنیک یعنی باس مجبور میشود خود را یک شخص خائن نشان دهد که مقصر ماجرا آمریکا نباشد. بیگباس که در همان زمان در حال انجام ماموریت خود در روسیه بوده، به خیال باطل این که باس حقیقتا یک نفوذی است پس از مبارزهی بسیار او را میکشد و اینجا است که لقب بیگباس به او داده میشود. بیگباس پس از آن که از همه چیز خبردار میشود و میفهمد تمام اینها برنامهریزی دولت بوده است و باس قربانی تصمیمات دولت شده است، برای همیشه از گروه «فاکس» میرود و شروع به ساخت ارتش خصوصی خود میکند) نام واقعی آسلات Admaska است و از آنجایی که او توانایی بالایی برای کنترل و استفاده از سلاح Revolver (هفت تیر) دارد به او لقب Revolver Ocelot را نیز دادهاند. او در نسخهی اول بازی از نظر داستانی یعنی Snake Eater دشمنی سخت برای بیگباس بود( البته در پایان داستان اینگونه نیست) اما اینجا حکم یار اصلی بیگباس را دارد. زمانی که آسلات فعالیتهایی در افغانستان داشت، در بعضی مواقع دشمنانش را به روشهایی دهشتناک شکنجه میکرده و به همین دلیل به او لقب Shalashaska نیز دادهاند. وی پس از ماجراهای قسمت پنجم متالگیر سالید، نقشهای بسیاری در داستان ایفا میکند.

زیرو: نام حقیقی او دیوید است. قبل از تشکیل سازمان فاکس، وی همراه با باس در نیروی هوایی ارتش بریتانیای کبیر خدمت میکرد. او در ابتدای کار فعالیتهای خاص جاسوسی خود را در سازمان اطلاعات بریتانیا آغاز میکند اما پس از گذشت مدتی به سازمان سیا میپیوندد. او کسی است که در سال ۱۹۶۲ ساکلاو را برای آمدن به آمریکا و فرار از روسیه یاری کرد. کمی بعدتر از این ماجرا، زیرو به همراه باس یگانی ویژه با نام فاکس را میسازند که به سازمان سیا وابسته است. در زمان رویدادهای نسخهی Ground Zeroes، زیرو رئیس گروه میهنپرستان است. گروهی که در آن زمان بزرگترین دشمن ارتش خصوصی اسنیک است.
[section label=”شخصیتهای جدید MGS V” anchor=”New characters in MGS V”]
شخصیتهای جدید Metal Gear Solid V

Quiet: یکی از آن اشخاصی که دقیقا خوب یا بد بودن آن مشخص نیست. ظاهر و رفتار او به طرز عجیبی شبیه به Sniper Wolf( یک اسنایپر زیبارو که در یکی از نسخهها حضور داشت و سالید اسنیک رسما شکستش داد و حسابش را کف دستش گذاشت) است. او لال است و توانایی فوقالعادهای در تکتیراندازی دارد. او توسط آسلات مورد شکنجه قرار گرفته است و به همین دلیل اطمینان داریم که حداقل اول کار دشمن بیگباس است. در جایی شاهد دستگیر شدن او در Mother Base هستیم. زمانی که سربازان قصد کشتن وی را دارند ناگهان بیگباس از راه میرسد و جلوی این کار را میگیرد و پس از این که بیگباس چیزی را درگوشی به او میگوید، وی در ماموریتها با بیگباس همراه میشود. تئوریهای زیادی در رابطه با این شخصیت وجود دارد اما از هیچکدام آنها نمیتوان مطمئن بود.

اسماعیل: اسماعیل همان شخص باندپیچی شدهی اولین تریلر Phantom Pain است که بیگباس را نجات داد. تا به حال کوجیما هیچ حرفی از آن به زبان نیاورده است. در رابطه با او نیز نمیتوانیم با اطمینان حرفی بزنیم، هرچند اغلب تئوریها به این اشاره دارد که او همان «چیکو» است. البته با توجه به این که در تریلرهای مختلف دیدهایم که اسنیک پس از به هوش آمدن از کما چیزهای به صورت توهم میبیند، ممکن است اسماعیل هم توهمی بیش نباشد.
صورت سوخته: آنتیاگونیست اصلی بازی که اصالتا گرجستانی است و گذشتهای عجیب دارد. طبق نوارهای موجود در Ground Zeroes اطمینان داریم که وی قبلا با بیگباس آشنایی داشته و این دو به صورت کامل یکدیگر را میشناختند. هر دوی این اشخاص( بیگباس و صورت سوخته) قبلا در گروه FOX بودهاند و جالبتر این که هر دوی آنها نیز از این گروه جدا شده و اقدام به ساخت ارتشی خصوصی کردهاند. اسنیک ارتش خود با نام MSF را ساخته و در آن سمت صورت سوخته نام XOF(برعکس FOX) را برای گروه خود انتخاب نمودهاست. کوجیما در پوشاندن هویت حقیقی این شخص نیز موفق بوده است و ما چیزی جز چند تئوری پیش پا افتاده در رابطه با شخصیت او در دست نداریم اما میدانیم که به احتمال بسیار بالا تمام اتفاقات افتاده در Ground Zeroes زیر سر وی و نقشههای شیطانیاش بوده است. وی در کودکی خانواده و تمام افراد دهکده اش را در اثر یک حملهی هوایی از دست داده است. او از هم گروه میهن پرستان و فرماندهی آنها Zero و هم از بیگباس و گروهش تنفر دارد. احتمالا او اسنیک و Zero را عامل مرگ خانواده و مردمش می داند و به همین دلیل در پی انتقام است.

به جز اینها بازی شخصیتهای زیاد دیگری هم دارد که احتمالا معرفی کردنشان توسط خود بازی انجام میشود و برای پرهیز از زیاد شدن بی حد و اندازهی مقاله از بیان بیوگرافی آنها میگذریم. فقط این را بگویم که در میان این شخصیتها یک پسربچهی جنگی با نام الی وجود دارد که احتمال ۹۹ درصد همان لیکوئید اسنیک خودمان است.
[section label=”داستان Metal Gear Solid 3″ anchor=”MGS 3 Storyline”]
داستان Metal Gear Solid 3: Snake Eater





چند نکته در رابطه با این داستان:

تا به اینجای کار دنیای متالگیر و شخصیتهایش را شناختید، برای سوالات اولیهی خود جوابهای مناسبی یافتید، داستان دو نسخهی اول این سری از نظر داستانی را فهمیدید و در کل باید گفت حداقل الآن این دنیا را درک میکنید. در قسمت دوم مقاله، خواهیدخواند:
۱- داستان Metal Gear Solid: Peace Walker
۲- داستان Metal Gear Solid V: Ground Zeroes
۳- نقطه آغاز داستان فانتومپین
راستی اگر هنوز هم برایتان کوچکترین پرسشی باقی مانده، حتما در بخش نظرات بگویید تا بنده یا کاربران دیگر پاسخگو باشیم.
هر وقت صحبت از پیچیدگی داستان در بازی های رایانه ای به میان میآید، ناخودآگاه نام سری “متال گیر سالید” به ذهن خطور می کند، عنوانی که حدود ۲۵ سال از عمرش میگذرد و یکی از المانهای موفقیتش داستان آن است. از آنجایی که داستان کلی این سری به زبان فارسی موجود نبود، در این مقاله برآن شدیم تا داستان این سری را به صورت کامل برای ایرانیان عزیز روایت کنیم. مطمئنا در این مقاله به علت عظیم بودن این سری، نمیتوان به تمام جزئیات سری پرداخت اما این پاره نوشتهها میتواند برای کسانی که آشنایی چندانی با متال گیرها ندارند منبع خوبی باشد. همچنین طرفداران جدید این عنوان میتوانند به صورت کامل با داستان این سری آشنا شوند و حتی به جواب تفاوت بین Snakeها، که به معضلی برای طرفداران جدید تبدیل شده، برسند. به طور کلی سعی شده عناصر مهم در داستان هر نسخه رعایت شود. امیدواریم با خواندن این مقاله و درک هر چه بیشتر داستان این سری، بیش از پیش نسبت به این سری علاقه نشان دهید. در آخر باید ذکر کنیم که این این مقاله بدست سه نفر از اعضای فعال سایت بازی سنتر گردآوری شده که به ترتیب در زیر نام آن ها و بخش هایی که گرد آورده اند نوشته شده است.
داستانهایی که در این مقاله گنجانده شدهاند (به ترتیب زمانی داستان):
توضیحات مقدمه و پسران بیگ باس، تهیه و تنظیم : امید درکه
Metal Gear Solid 3:Snake Eater – نویسنده: امید درکه
Metal Gear Solid: Peace Walker – نویسنده: امید درکه
Metal Gear : نویسنده : عرفان
Metal Gear 2:Solid Snake – نویسنده : عرفان
Metal Gear Solid: Twin Snake – نویسنده : امید درکه
Metal Gear Solid 2: Sons Of Liberty – نویسنده امید درکه
Metal Gear Solid 4: Guns Of Patriots – نویسنده سیاوش
توضیحی در مورد سری Metal gear Solid
مطمئناً اگر جزو کسانی باشید که حتی یک نسخه از این سری را بازی نکردهاید برای شما جای تعجب دارد که چطور یک عنوان میتواند تا این حد طرفداران دیوانهواری داشته باشد! خالق این سری یکی از بازیسازان بزرگ ژاپنی، “هیدئو کوجیما” است که فکر نکنم کسی وجود داشته باشد که آوازه نام ایشان به گوشش نخورده باشد! هیدئو کوجیما ۲۴ آگوست ۱۹۶۴ در توکیو متولد شد؛ از سنین پایین نویسنده قهاری بوده، طوری که اولین داستان کوتاهش حدود ۴۰۰ صفحه بود. در اصل علاقه کوجیما در ابتدا به کارگردانی و فیلم سازی بوده اما خوشبختانه یا متاسفانه (!) مسیر زندگی و علاقه ایشان به سمت بازیهای رایانهای سوق پیدا کرد.
ایشان برای ساخت هر نسخه از متالگیر، به تماشای فیلم های متعددی مشغول میشوند و بیشتر ایدههای داستانهای خود را از روی همین فیلم ها پیدا و در متال گیر استفاده میکند. همچنین کوجیما استاد تلفیق داستانهای تخیلی و واقعی است و بیشتر سیاستش در ساخت سری متال گیر، اعتراض به سیاستهای آمریکا و روسیه در توسعه سلاحهای هستهای بوده است. کوجیما قبل از اینکه مشغول به ساخت نسخه جدیدی از این سری شود، حدود ۱ سال به تحقیق در مورد اتفاقات سیاسی که در آن برهه از نسخه متال گیر اتفاق میافتد میپردازد. شاید اگر انفجار بمب هستهای در هیروشیما و جنگ بین آمریکا و ژاپن رخ نمیداد، ما هیچوقت سری متال گیر را در صنعت بازی نمیدیدیم. شاید باید بگوییم متال گیر رمانی است دقیق از یک نویسنده ماهر که عاشق صحنههای سینمایی است!
متال گیر یعنی دقت، زیبایی، معما و اعتراض به سیاستهای اشتباه در هر نقطه جهان (بیشتر به آمریکا بخاطر شعار در قبال سلاحهای هستهای)، یعنی نمایش شخصیتی از یک سرباز وفادار (بیگ باس) که بعد از خدمت به کشورش مجبور به کشتن نزدیکترین فرد زندگی اش شده و در پایان متوجه میشود که بازیچه دست سیاست مداران قرار گرفته بود؛ و همچنین “سالید اسنیک” که تمام عمر خود را برای عدالت میجنگد و هیچ زندگی و خانوادهای ندارد که برای دیدنشان لحظه شماری کند. او از ابتدا به خاطر تصمیم سران کشور آمریکا یک سرباز بود و هیچ حق انتخابی در زندگیاش نداشت و در راه کمک به مردم و نسلهای آینده در این راه تنها و تنهاتر شد.
توضیح در مورد
سوالی که ذهن اکثر طرفداران این سری را به خود مشغول کرده است، تفاوت بین اسنیکها و رابطه بین آنهاست؛ چرا تمامی آنها را با نام Snake صدا میکنند؟ در نوشته زیر به طور کامل جواب خود را خواهید گرفت.
اولین موضوعی که باید به شما بگوییم این است که اسنیکها اسم و فامیلی ندارند و هیچ وقت به صورت واضح مشخص نشده نام آنها چیست. Snake نام رمزی است که اولین بار به Big Boss بخاطر نوع ماموریتی که داشت داده شد و بعد از آن این نام به پسرانش هم رسید.
در سال ۱۹۷۲ وقتی بیگ باس در کما بود، Major Zero برای ساخت کلونهایی از روی ژنهای بیگ باس، او را به یک آزمایشگاه مخصوص منتقل میکند تا در آنجا ژنها را در رحم یک زن جای دهد تا در آینده فرزندانی را با شباهتی بالا از لحاظ ژنتیکی به بیگ باس، بوجود بیاورند. (به این عمل Clone (شبیه سازی) میگویند). این پروژه که Les Enfas Terribels نام داشت، در سال ۱۹۷۲ میلادی به بار نشست و ۲ فرزند با اسم رمزهای Solid Snake و Liquid Snake به دنیا آمدند که این دو فرزند در رحم Eva قرار گرفته بودند. اما قضیه به همین جا ختم نمیشد و کلون دیگری نیز در کار بود، یعنی Solidus Snake. فرزندی که با فاصلهای تقریباً یکساله به دنیا آمد اما نه از رحم Eva. تنها چیزی که از مادر سالیدوس اسنیک میدانیم، این است که آن زن، نژادی ژاپنی دارد. به این ۳ پسر به اصطلاح Sons Of Big Boss گفته میشود. Solid Snake (سالید اسنیک) کمترین شباهت به Big Boss (بیگ باس) را دارد. Solidus Snake (سالیدوس اسنیک) بیشترین شباهت به Big Boss از لحاظ صفاتی و ژنتیک و Liquid Snake (لیکوئید اسنیک) حد وسط بین ۲ برادر دیگر است.
تصویر زیر توضیحی است کامل از تفاوت اسنیک ها.